مصائب نوروز..
قرار بود به مناسبت سال نو یک پست جدید که در بلاگم بگذارم که نگذاشتم ، به همان دلیل تنبلی، قرار بود که بعد از سیزده بدر بگذارم که باز هم همان شد و الان 21 فروردین شده و تازه دست به کار شده ام یک پست دو...
View Articleاز تایتانیک تا جاده ی انقلابی
این روزها صدمین سالگرد غرق شدن تایتانیک است که با توجه حجم برنامه های مختلفی که در این باره پخش می شود همه از آن با خبرند.داستانی که بیش از خودش داستانها و فیلم های پر سوز و گدازی که از آن ساخته شده...
View Articleبلندی های بادگیر
بالاخره بعد از حدود یک ماه وبیست روز کتاب لندی های بادگیر تمام شد کتابی که قبل از عید شروع کرده بودم و قرار بود که همان قبل از عید هم به پایان برسد ولی از آنجایی که برنامه ریزی و عمل دو معقوله جدا از...
View Articleمادر...
نام مادر برای هر کس تداعی کننده ی مفهومی است. پاکی،گذشت ،ایثار، عشق،نجابت، از خود گذشتگی و شاید تاسف، ترحم و سرزنش. هر چه باشد مادر ؛مادر است ؛روزش مبارک.بعدا نوشت:امروز با یک روز تاخیر نسبت به روز...
View Articleآتش افروز(Incendies)
بعضی فیلم ها هستند که خیلی تصادفی به دست آدم می رسند –بخصوص در ایران که شانس نقش عمده ایی در فیلم دیدن دارد- و همین تصادف به یک برخورد بزرگ تبدیل می شود ،می شود از آن فیلم های محبوب. فیلمی که خوب...
View Articleروز های خانه داری
در این ده روز اخیر که مادر و پدرم به مکه رفته اند شده ام خانم خانه، ظرف می شورم، غذا درست می کنم، جاروب می کشم،و نظافت می کنم. و هر آنچه که یک مادر می کند را انجام می دهم. در این چند روز به مصائب یک زن...
View Articleشرم
به احتمال زیاد اولین چیزی که بادیدن فیلم شرم – یا ترجمه بهترش ننگ- به ذهن بیننده می رسد صحنه های جنسی بسیار زیاد این فیلم می باشد ،که از همان اول با آغاز فیلم شروع می شوند. برای یک نفر مثل من که مدت...
View Articleاین روزها
سه هفته ایی است که ترم تابستانه ام شروع شده و بخاطر اینکه دانشگاه خودمان درسی ارایه نمی دهد ناچاراً باید بروم شهرستان ،پیش مادر بزرگم. گرچه در هفته فقط سه روز بیشتر پیش مادر بزرگ نیستم ولی همین سه روز...
View Articleداستان یک دیدار کوتاه
از تابستان 89؛ تیر 89؛ هر ماه نشریه ی داستان همشهری را میخوانم و این مجله ی کتاب مانند اولین و تنها نشریه ایی است که مرتبا و بی وقفه می خوانمش ،و در این 25 ماه بجز یک شماره همه ی شماره هایش را تهیه...
View Articleبچه های حلب؟
حدودا یک ماهی است که پدرم برای دوران بازنشستگی اش که حدودا در پایان امسال فرا میرسد مغازه ایی دایر کرده؛ من هم شنبه و یکشنبه ها صبح که پدرم هنوز سر کار میرود به درب مغازه می روم تا بقول معروف مشتری درب...
View Articleروا ازده؟؟
نمی دانم دکتر روا زاده را میشناسید یا نه ؛همان دکتر و طبیب اسلامی که خیلی وقتها کلیپ سخنرانی هایش را شبکه های ماهواره ایی پخش میکنند؛ دیروز که داشتم در محوطه دانشگاه برای خودم میگشتم به بنر سخنرانی اش...
View Articleروزها
وقتی بدون اینکه بدانی به دنیام ی آیی، بدون اینکه بدانی ، بدون اینکه بفهمی؛ بدون اینکه بخواهی و بدون اینکه از تو بپرسند بزرگ میشوی؛زبانی که اصن نمی دانی کدامشان را یشتر دوست داری یاد میگیری؛ راه رفتن و...
View Articleروزهایی....
وقتی بدون اینکه بدانی به دنیام ی آیی، بدون اینکه بدانی ، بدون اینکه بفهمی؛ بدون اینکه بخواهی و بدون اینکه از تو بپرسند بزرگ میشوی؛زبانی که اصن نمی دانی کدامشان را یشتر دوست داری یاد میگیری؛ راه رفتن و...
View Article(بدون عنوان)
اولین بار با احمد محمود و کتاب همسایه ها و اینکه همشهری ما بوده و داستانش هم در شهر میگذرد دو یا سه سال پیش بود که آشنا شدم ؛ آن هم با فیلممستندی که ب بی.سی پخش کرد با آن لحن گیرا و خودمانی صحبت کردنی...
View Articleبینوایان
یک سال و اندی پیش ، زمانی که برای اولین بار خبر ساخته شدن فیلم بینوایان را در یکی از مجلات سینمایی خواندم، هنوز کتاب ویکتور هوگو در دستم بود ومشغول خواندنش بودم؛ و از همان زمان دوست داشتم فیلمِ کتابی...
View Articleخواب ها ی ما
نمی دانم شاید حدودا ٧ - ٨ سال پیش بود ؛یکی از روزه های تعطیلات نوروز ساعت ١٠-١٠و نیم در خانه ی مادر بزرگم در دزفول خوابیده بودم؛ که یک هو با صدای غرش یک جت جنگی که داشت در ارتفاع کم هم پروزا میکرد مثل...
View Articleبعد از مدت ها ....
از آخرین باری که پست سیاسی اینجا مینوشتم حدودا 3سال ؛3سال و نیم میگذرد. خیلی وقت بود که چهار گوش سیاست را بوسیده بودم و گذاشته بودم کنار؛ اخبار را دنبال میکردم اما حسی یا شاید اصلا چیزی دندان گیر و...
View Articleباز هم خرافات...
در این روزهای که تیم ملی والیبال ایران گل کاشت و کلی ابر قدرت این رشته را شکست داد ما هم طبعا از این شادی بی نسیب نبودیم. اما متاسفانه ، یا شاید اصلا خوشبختانه هیچ کدام از این بازی ها را من ندیدم؛ و...
View Articleامسال ماه رمضان.
ماه رمضون امسال اونچه بیشتر از همه برام جالب بود این بود که گویا دیگه کلیت جامعه ی ما به اون سطح دید و بینش رسیده که کاری بکار اعتقادات و باور های دیگران نداشته باشند. اینکه که دیگر بکسی نمی گوید تو...
View Article4سالگی
معمولا بچه ای که به چهار سالگی برسد تازه یاد میگیرد راحت صحبت کند؛ راه برود و تازه میخواهد وارد دنیای آدم ها بشود. اما خوب همیشه هم این گونه نیست.4 سال پیش؛ خودم که یادم نیست به استناد پرشین بلاگ، ده...
View Article