این روزها صدمین سالگرد غرق شدن تایتانیک است که با توجه حجم برنامه های مختلفی که در این باره پخش می شود همه از آن با خبرند.داستانی که بیش از خودش داستانها و فیلم های پر سوز و گدازی که از آن ساخته شده معروفش کرده. در هر زمانه ایی نماد عاشقان سینه سوخته یک داستان است وتقزیبا درزمانه ایی که ما – من -بزرگ شدیم چه خوشمان بیایید و چه خوشمان نیایید فیلم تایتانیک و نام های معروف جک و رز هم جزئی از داستان ها وبل نماد عاشقانه های ما شد.
یادش بخیر؛ تایتانیک را زمانی که کلاس دوم ابتدایی بودم دیدم ؛ اولین فیلم بود که بروزمی دیدم؛ بدون زیر نویس و هیچی ،در دو نوار بزرگ VHS و تحت نظارت شدید مادرم؛ با ان همه سر و صدا و منت گذاشتن های صاحب فیلم.در همان یک روزی که خانه مان بود دوبار دیدمش و برای اولین و آخرین بار در پایان یک فیلم گریه ام گرفت(البته خیلی کم).
سالها برایمان تایتانیک نماد عاشقان سینه سوخت بود عاشقانی که اگر به وصال هم می رسیدند چه شورهایی که با نمی داشتند. ده سال از آن فیلم گذشت و باز جک و رز قصه ی خودمان دوباره در داستانی با هم همراه شدند ؛ اما این بارداستان از جایی شروع می شد که به وصال هم رسیده اند؛ جاده ی انقلابی ؛گویی تایتانیک غرق نشده و این دوعاشق ما حال در نیویورک دارند زندگی می کنند؛ زوجی از هم گسیخته که به هم دروغ می گویند ،از هم پنهان کاری می کنند ، به هم خیانت می کنند ، از هم و از زندگیشان ناراضیند؛ دیگر نه از آن رزی که حاضر بود برای جکش گردن بند یاقوت همسر لوئی شانزدهم – یا چیزی شبیه این را- را به دریا بیندازد خبری بود ونه از آن جکی که آن همه عشق پر سوز و گداز داشت.
...و آفت عشق
بوسه است یا وصال...
شاید واقعا اگر تایتانیک هم غرق نمی شد امروز کسی حتی اسمی از آن را نمی دانست.
یادم می آید آن سال ها که تازه این فیلم آمده بود بچه ها در مدرسه چه داستان های تخیلی از صحنه های عاشقانه ی فیلم که تعریف نمی کردندو بعد ها که نسخه ی کاملش را در یک دی وی دی ناقابل هزار تومانی به همراه چهار پنج فیلم دیگر خریدم فهمیدم که بچه های دوران دبستان چه تخیلات قویی داشته اند ؛ تخیلی که اگر جیمز کامرون – کارگردان فیلم – داشت شاید فیلمش بیش از آن 1.8 میلیار دلار فروش می کرد ؛ آخر سانسور ذهن ها را شکوفا می کند.!