Quantcast
Channel: چاپار خانه
Viewing all articles
Browse latest Browse all 51

(بدون عنوان)

$
0
0

مهدی از سالنِ آن سمت کارخانه آمده تا به عظیم تسلیت بگوید. کلی معذرت خواهی می کند که و توضیح میدهد که شرمنده است که بعد از دو هفته آمده، شیفتش عصر و شب بوده، برنامه اش با ما جور نبوده، تازه وقت کرده که بیاید. عظیم می‌خندد که ای بابا عیب نداره.

خیلی طولی نمی‌کشد که بحث عوض شود؛ از کل کل فوتبالی به قیمت رهن و اجاره خانه و از آنجا به عقد کنان مهدی می‌رسد. می‌گوید می‌خواهد تابستان آینده عروسی بگیرد. سعید می‌گوید تو اشتباه من رو نکن. خودتو ن.گا زیر قرض و قول که میخوام همه رو دعوت کنم. یه عروسی کوچیک، فقط فامیلا درجه یک؛وسلام.والا. مهدی می‌گوید خوب آخه خانواده رو چی‌کار کنم؟ انتظار دارن. شاهین می گوید آره خو راست میگه خانواده‌ها هم انتظار دارن.

سعید نطقش گرم شده و دارد انواع و اقسام نصیحت ها را به مهدی می‌کند تا خرج عروسیش کم شود. می گوید تو خودتو مثل من واسه یه عروسی تا خرخره تو قرض و قول نکن.از قرض ها و وام هایی میگوید که تا دو سه سال آینده باید بدهد. شاهین از آن ور می‌گوید:خود مام چقد نشستیم نصیحت کردیم که اینقدر خرج عروسیت نکن همش پول دور ریختنه؟ یاسین به گوش خرت خوندیم. حالا داری واسه این ک.شر می‌گی؟ بعد شاهین رو می کند به مهدی و با حالتی اسلوموشن وار می‌گوید: تو هم حالا مگه بیکاری می‌خوای زن بگیری؟ بده واسه خودت همه چی ت.خمتم نیست؟

سعید از آن‌ور دوباره شروع به حرف زدن می‌کند که:ببین؛ زن گرفتن مثه توالت عمومی می‌مونه! اونایی که نرفتن تو توالت تندشونه فقط می‌خوان برن تو؛اوناییم که رفتن تو از بو گند دارن خفه میشن میخوان سریع جمع کنن بکشن بالا بپرن بیرون. یک هو همه‌ی اتاق می‌زنیم زیر خنده. شاهین زیر خند کردنش میگوید: گ.اییدم این مثال زدنتو. ریدی بابا.

حامد از آن طرف رو به سعید به شاهین اشاره می‌کند و می‌گویید: دهنت سرویس این حرفو باز این بگه که سه ساله زن گرفته باز یه چیزی؛ نه تو. بابا بزا مُهرش خشک شه، یه شیش ماه از عروسیت بگذره بعد اینو بگو.

سعید جواب می‌هد که نه خو والا. این واقعیته.

مهدی بلند میشود حرف سعید را می‌برد خداحافظی میکند و می رود.شاهین هم از اتاق میرود تا داستان سعید را برای بقیه بچه‌هایی که آن طرف بودند تعریف کند.

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 51

Trending Articles